ایثار

شهادت هنر مردان خداست

ایثار

شهادت هنر مردان خداست

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۰ تیر ۹۵، ۰۹:۵۹ - solmaz
    :(
پیوندها

Love her father was captured Sardary + unpublished images

سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۸:۵۷ ق.ظ

به گزارش گروه فرهنگ مقاومت - فرهنگ نیوز، فرهنگ نیوز قصد دارد به بازخوانی و معرفی شهدای مظلوم تدارکات و پشتیبانی (لجستیک) دفاع مقدس بپردازد.در قسمت های پیشین پرونده شهدای مظلوم لجستیک زندگینامه چند تن از شهدا را بررسی نمودیم که از The culture of resistance - Culture News, Culture News plans to introduce reading and innocent martyrs Procurement (Logistics) Bprdazd.dr the former Sacred Defense Logistics innocent martyrs case biographies of several martyrs who have examined the اینجا ( + ) در دسترس شما مخاطبین گرامی می باشد .در این قسمت به مطالعه قسمتی از زندگی نامه سردار شهید "حمدالله دکامی زاده" می‌پردازیم . Here (+) available to you is our audience. In this part of the study, part of being a martyr Sardar "Hamd Dkamy born" deal.

روز هفتم شهریورماه سال 1336 در شهرستان سنقر از توابع استان کرمانشاه، از مادری مؤمن به دنیا آمد. Seventh day of September 1336 in the city of Kermanshah Province falcon mother was born a believer. هنوز یک سالش نشده بود که مادر را از دست داد. Still not quite lost his mother. پدرش که حالا می بایست جای خالی مادر را هم برای حمدالله پر کند، چاره ای نداشت مگر اینکه اسباب زندگی را بار وانت کند و به روستا برود تا در غیاب خودش مادرش از حمدالله نگهداری نماید.با مدرسه رفتن حمدالله همه شاد و امیدوار بودند که او درس می‌خواند و عصای دست پدر و مادربزرگ‌اش می‌شود؛ اما فوت مادربزرگ دوباره خانه را سیاه‌پوش کرد. Mother's father, who now have a vacancy for a full Hamd, unless no alternative means of livelihood to load up the van and go to the village in her own absence from school Nmayd.ba Hamd Hamd keep everyone happy and hoped that Her grandmother taught her to read and staff, parents, the death of his grandmother back home in Black.

مادری که خدا برای حمدالله فرستاد Mother of God sent to Hamd

کاک یدالله می‌دانست که بچه مادر می‌خواهد، از طرفی هم نگران ناسازگاری او با نامادری بود. Kak Yadu'llah knew that the child's mother wants the other hand, was concerned about the inconsistency of his stepmother. مدتی پدر و پسر تنها ماندند، بالاخره کایدالله مجبور شد پسرش را دست کسی بسپارد و سرکار برود.حمدالله هفت‌ساله، نگاه‌های مضطرب پدر را که می‌بیند می‌گوید:حالا که مادرم مرده، این خانم به‌جای مادرم. While father and son were left alone, after his son had Kaydallh the one hand, and the seven-year work Brvd.hmdallh, anxious glances Father who sees says now that she is dead, her mother instead. خدا او را فرستاده! God sent him!

آن روز کاک یدالله این حرف پسرش را که شنید، دگرگون شد. On the day that he heard his son say Kak Yadu'llah, was transformed. اشک اش را پاک کرد و  زیر لب گفت: چه‌قدر این پسر مرد است! Wiped her tears and said under his breath how this guy is the man! چه‌قدر این پسر خوب می‌فهمد! This guy knows how good! این برکت آن قرآن خواندن‌های مادرش است.حمدالله سال‌های مدرسه را با نمرات خوب طی کرد، تابستان که می‌شد به توصیه پدر صبح‌ها سرکار می‌رفت و بعدازظهر به مسجد و قرآن را فرامی‌گرفت. The blessing of the Quran readings Ast.hmdallh her school years with good grades during the summer I would advise parents to work in the morning and in the afternoon went to the mosque and the Quran Framygrft.

شهید دکامی در عکس یادگاری (قهرمانی کشور) Dkamy martyr in the picture (national championship)

پیروزی انقلاب Revolution با آغاز خیزش ملت ایران به زعامت روحانیت مبارز شیعه، حمدالله با علاقه‌مندی تمام به نهضت آسمانی خمینی کبیر پیوست و با رشادت تمام با توجه به اعتبار و اعتمادی که با زندگی پاک و جونمرادنه در بین مردم قصر شیرین به دست آورده بود به تهییج مردم علیه حکومت طاغوت پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در شکل‌گیری کمیته‌های انقلاب، جهاد سازندگی و تشکیل سپاه در منطقه قصر شیرین نقش مؤثری ایفا نمود، و سپس به‌واسطه علاقه به دفاع از کیان مقدس انقلاب اسلامی، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. Beginning with the rise of militant Shiite Iran's clerical leadership, Hamd with interest all the movements of celestial Khomeini attach great attention to authenticity and preserved all that clean living and Qasr-e Shirin earned Jvnmradnh the people against the agitation idolatrous government payment., after the Islamic Revolution, the formation of the Revolutionary Committees, Jihad and Corps in Qasr-e Shirin played a role, then the marked interest in defending the honor of the holy Islamic Revolution, the Iranian Revolutionary Guards joined the Islamic Revolution.

منطقه ترشاوه قبل از اسارت Trshavh region before capture

اسارت در روزهای نخستین جنگ تحمیلی Captured during the war صداهای نامفهوم اطراف، پاسگاه را ناآرام کرده. Unintelligible noises around the troubled station. فرمانده دکامی افراد را برای گشت زنی به دو دسته تقسیم می‌کند، ساعتی از راهی شدن این دو گروه می‌گذرد که سرباز بی‌سیم به دست جلو می‌آید؛ Dkamy commander of the patrol divided into two categories, the time of going the way of the two soldiers on the front is wireless; -از عمار به فرماندهی... از عمار به فرماندهی... تعداد زیادی تانک مهاجم در حال تردد دیده می‌شوند. Obligations-Ammar Ammar Command Command ... ... a lot of invading tanks are meant to be seen. فرمانده سریع گوشی را می‌گیرد: Commander is a fast phone: -از فرماندهی به عمار... از فرماندهی به عمار... تعداد دقیق آن‌چه دیده می‌شود را اعلام کنید. Obligations-command to the command Ammar Ammar ... ... to announce the exact number of what is seen. از نیروهای پیاده و دیگر ادوات هم اطلاع داده شود. Of the implementation and also be informed of other devices. فرمانده ساکت می‌ماند. Commander remain silent. با خودش تکرار می‌کند: Repeats itself: -تانک... تانک... تانک... -Tank ... Tanks ... tanks ... با تکرار اسم تانک، لبخنده همیشگی چهرهٔ فرمانده ناپدید می‌شود. By repeating the name of the tank commander's face smile disappears forever. صدای امین‌الله از میان بی‌سیم در گوشش می‌دود: Amynallh of wireless voice, played running: -از عمار به فرماندهی... برادر دکامی! Amar obligations-command ... Dkamy brother! تعداد بیش از ده تاست. More than ten Tast. نفربرهای سرپوشیده نیز رؤیت می شود؛ دست‌کم، ده فروند به ستون. APCs can also be covered, at least, ten aircraft in the column. احتمال حمله... . Likely to attack .... صدا خش‌دار می‌شود. Sound is noisy. حرف امین‌الله مفهوم نبود. Amynallh not talk sense. اما کلمه احتمال، کافی بود تا فرمانده وقوع خطر را نزدیک‌تر از آنچه فکر می‌کرد، حس کند. The word probably close enough to the commander of the danger of what he thought, sense. بلافاصله مرکز قصر شیرین را می‌گیرد تا گزارش بدهد؛ اما پاسخ می‌شنود: Sweet Palace takes center immediately to report, but hear the answer: - تانک‌ها خودی‌اند و قصد گشت‌زنی دارند. - Khvdyand tanks and are intended to patrol. نهایت همکاری با برادران ارتشی صورت گیرد. Finally cooperation with the brothers in the military. فرمانده با شنیدن این پاسخ قطار فشنگ را از روی میز برمی‌دارد و می‌گوید: باید خودم از خودی‌بودن تانک‌ها مطمئن شوم. Hearing this response commander takes rounds off the table and said to myself if I Khvdybvdn tanks. تانک خودی! Own tank!

چیزی از رفتن فرمانده نمی‌گذرد که سرباز با شنیدن صدای رگباری از فاصله خیلی نزدیک روی زمین پناه می‌گیرد، به‌آرامی سر بلند می‌کند و از پشت دوربینی که در دست دارد نگاه می‌کند: عده‌ای دور فرمانده حلقه زده‌اند و او را دو زانو روی زمین نشانده‌اند. Soon Commander soldier is going to hear a barrage of refuge is far too close to the ground, slowly raised her head and looked out from behind the camera in his hand, commander of the some Nshandhand on the floor of the Rings kneeling have him. از پشت درخت‌ها شماری دیگر از نیروهای پاسگاه دست‌های‌شان را روی سرشان گذاشته و به ستون یک، به فرمانده که در دایره بزرگی از افراد اسلحه به دست در محاصره است، نزدیک می‌شوند. From behind the trees, a number of police forces and laid their hands on their heads in column A, the commander of the arms in a circle surrounded by the close. گریه‌کنان به‌طرف پاسگاه می‌دود تا به مرکز قصر شیرین خبر دهد: Gryhknan running towards the station to the center of Qasr-e Shirin news: - همه‌شان اسیر شدند - All of them were captured - همه‌شان اسیر شدند. - All of them were captured. تانک‌ها خودی نبود، کار ارتش نبود. Not own tanks, do not army.

عکس شهید در اسارت Photo martyr in captivity

پدر هم به عشق پسر اسیر می‌شود Father son love to be captured

فرمانده حمدالله دکامی و جمعی از نیروهایش در روز یکم مهرماه سال 1359 در منطقه ترشاوه از مرز استان کرمانشاه به اسارت نیروهای بعثی ارتش عراق درمی‌آیند.ظاهر و مدارک حمدالله نشان از سپاهی بودن او دارد و همین بهانه ای است تا بیشتر از بقیه شکنجه شود. Hamd Dkamy commander and a group of troops in the first days of September 1359 in the border province of Kermanshah Trshavh captured Iraqi Baathist forces Drmyaynd.zahr and Hamd records show he has the excuse of being a soldier is the most tortured.

خبر تحرکات مرزی عراق و آغاز جنگ به گوش پدر می‌رسد، اما هرچه با محل خدمت حمدالله تماس می‌گیرید کسی پاسخگو نیست، خبرهای اسارت کم وبیش به گوشش می رسد اما او باور نمی‌کند. News moves to the Iraqi border, and war is the father, but as a place of employment is not responsible Hamd call someone, but he heard the news of the capture of almost not believable. آخرسر هم خودش راهی ترشاوه می‌شود تا پسرش را پیدا کند، بعد از چند روز که با پای پیاده در آن منطقه به دنبال پسر گشته، خسته و ناتوان به دست نیروهای عراق اسیر می‌شود. Khrsr himself Trshavh way to find his son, after a few days he was on foot in the area looking for the boy, tired and unable to be captured by Iraqi forces.

در اردوگاه اسرای جنگی دوباره تعدادی اسیر جدید را آورده‌اند.لحظاتی می‌گذرد. New POW camp prisoners Vrdhand.lhzaty happening again. درِ دخمه که باز می‌شود حمدالله در میان اسرای تازه‌وارد چهره آشنای پدر را می‌بیند. In the cellar, which opens Hamd father sees a familiar face among the newly arrived prisoners. دیدن اسارت پدر، سختی اسارت را برایش دوچندان می‌کند. See captive father, increases the difficulty of capturing him.

رهایی از بند اسارت Escape from captivity سال‌های اسارت به‌سختی می‌گذرد با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ هم خبری از آزادی اسرا نمی‌شود گویا همه آن‌ها را فراموش کرده‌اند، این جمله ایست که از دل و ذهن همه اسرا می‌گذرد.روزهای پس از پایان جنگ سخت‌تر از روزها و سال‌های قبل می‌گذرد اما سرانجام روز بیست و ششم مردادماه سال ۱۳۶۹ خبر آزادی و بازگشت به میهن جان تازه ای به پیکر نحیف و درهم‌شکسته اسرا می‌بخشد. Years have passed since the adoption of Resolution 598 in captivity hardly news of the release of prisoners does not seem to have forgotten all of them, including the one found in the hearts and minds of all prisoners Mygzrd.rvz·hay difficult days and years have passed since the war, but eventually the twenty Sixth August 1369 release and return to the homeland gave fresh life to the body frail and Drhmshksth prisoners.

شهید دکامی در روزهای آغازین آزادی در کنار مرحوم ابوترابی Dkamy martyr in the early days of freedom with the late Abu Torabi

حمدالله در سال‌های اسارت به‌عنوان بهترین یار و مددکار مرحوم حاج‌آقا ابو ترابی در کنار آن عارف وارسته قرار داشت. Hamd in the late years of captivity as best he think Abu Torabi helper beside it was a pious mystic. او در سال‌های اسارت به حفظ کامل قرآن کریم و نهج‌البلاغه با ترجمه و تفسیر این دو کتاب بزرگ پرداخت. During his captivity, to maintain complete Holy Quran with translation and interpretation Nhjalblaghh the big book. و به‌عنوان یکی از بهترین آموزگاران قرآن و نهج‌البلاغه در سال‌های اسارت و بعدازآن در مجالس و محافل پاسداران و بسیجیان انقلاب به شمار می‌آمد. And as one of the best teachers of the Koran and Nhjalblaghh during and after the capture of the Iranian Revolutionary Guards and Basij public meetings have been a revolution.
شهادت در مسیر خدمت Martyrdom in the path of service سال‌ها پس از پایان دوران اسارت، سردار حمدالله دکامی فرمانده نیروی مقاومت غرب کشور می‌شود. Years after the end of slavery, West Resistance Force Commander Brigadier Hamd Dkamy country.

شهید دکامی به همراه فرزندان Dkamy martyr with children

شهادت Witness

در پاییز سال ۱۳۸۰ و مصادف با ماه مبارک رمضان،  پس از پشت سر گذاشتن ده‌سال اسارت در دست دشمن و یازده سال خدمت در سپاه، در حین مأموریت دچار سانحه رانندگی شده و به مقام رفیع شهادت نائل می‌گردد. In the fall of 1380 and coincided with Ramadan, after ten years of captivity in the hands of the enemy behind and eleven years in the army, while the mission of accidents and the altitude is a martyr.

فرازی از آخرین سخنرانی شهید دکامی زاده The last part of speech martyr born Dkamy اگر دشمن با ما وارد جنگ هم بشود، کاری از پیش نخواهد برد؛ فقط ما را اذیت می‌کند. If we go to war with the enemy, it's not going to take anything from before, just bothers us. ما اذیت می‌شویم؛ حرفی نیست ولی از پا در نمی‌آییم. We get annoyed, but say they are not coming down. چقدر زیبا قرآن می‌فرماید: "إِن تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ" در اینجا تالمون از الم است، یعنی درد و رنج. How beautiful Quran says: "It Tkvnva Talmvn Fanhm Yalmvn coma Talmvn" Here Talmvn the pain, the suffering. اگر به شما درد و رنج می‌رسد نگران نباشید، به آن‌ها هم می‌رسد. منتها شما "تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لا یَرْجُونَ" هستید. Do not worry if you like pain and suffering, as they like. But your "My God our Trjvn La Yrjvn" here. شما امیدوار به فضل خدا هستید، هدف‌دارید، اما آن‌ها این امید را ندارند. You're hoping for the grace of God, Hdfdaryd, but they have no hope. ما ضرری نمی‌کنیم. We do not hurt.

این آرمان و اراده بلندی که ان شاءالله بر آن هستیم، برای ما جز نیکویی چیزی به دنبال ندارد. May it long will this cause and we are not looking for anything but good. وعده قرآن است که در رویارویی با آن‌ها، ای پیامبر اسلام بگو: "هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ" آیا دشمنان جز دو نیکویی، برای ما انتظار می‌کشند؟ Quran promises to deal with them, the Prophet say: "No one except push Trbsvn according Alhsnyyn" Do the enemies of goodness, we are waiting for? دو موضع بیشتر مستقبل نیست؛ یا کشته می‌شویم که به نفع و آرزوی ماست و یا آنان را می‌کشیم که بهتر. The future position is more or get killed for the benefit of our dreams or kill them better. فرقی نمی‌کند هر دو خوب است. Whether both good. وقتی گفته می‌شود در مکتبی که شهادت است، شکستی نیست، این شعار نیست. When told at school that testimony is not broke, it is not a slogan.

امیدواریم ان شاء الله خداوند متعال آنچه را که به مصلحت و خیر ماست، برای ما پیش بیاورد. Hope inshallah Allah and not what is expedient for us, to bring us forward. البته برای من از همین لحظه انتظار کشته شدن در راهش است. But for the moment I expect to be killed in his prime. امیدوارم به‌حق امام حسین (ع) شما هم دعا کنید. Hopefully rightly Imam Hussain (AS), you pray. ولی برای شما آرزوی عمر طولانی و باعزت و نابودی دشمنان به دست شما و هم رزمان و برادران شما دارم. But I wish you a long and dignified life and destroy your enemies and comrades and brothers to you. بعد از عمر طولانی در دنیا، ان شاء الله خداوند اجر شهید را نصیبتان بفرماید. After a long life in the world, inshallah Allah reward you got Bfrmayd martyr.

شهید دکامی در کنار فرماندهی سپاه Dkamy martyr along Corps Command

  • یاران دولت

Love her father was captured Sardary

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی