و حالا حاج حسین افتخار میکند که مردم او را به نام پسرش میشناسند و میگویند:حاج حسین، پدر شهید احمد حجازی!
تا شهدا - در یکی از روزهای سال 1334 در خانهای قدیمی در شهر اصفهان، در منزل آقاحسین حجازی، صدای گریههای نوزادی طنینانداز شد. پدر که از چند ساعت قبل تا لحظه تولد نوزاد رو به قبله، برای سلامتی زن و فرزندش دست به دعا بود، با شنیدن صدای گریه نوزاد تازه متولد شده سر به سجده گذاشت و خدا را شکر کرد. ساعتی بعد در گوش فرزند اذان و اقامه را زمزمه کرد و او را احمد نامید. تمام سالهای زندگی احمد پر بود از خاطرات شجاعت و پایداری که از پدر و مادرش آموخته بود.
آتشی بر جشن انقلاب شاه
در سالهایی که احمد به مدرسه میرفت، رسم بود به مناسبت انقلاب شاه، جشن و آذینبندی در سرتاسر شهر برقرار شود. انجام این برنامه در مدارس از اهمیت بیشتری برخوردار بود. و کلاسهای هر مدرسه باید توسط دانشآموزان آذینبندی میشد. زمستان بود و هوای سرد کلاس و بخاری خاموش باعث اعتراض بچهها شده بود. یکی از بچهها بخاری را روشن کرد تا هوای کلاس گرم شود، فرصت خوبی بود. در یک چشم برهمزدن به همراه آتشزنه بخاری، همه تزیینات کلاس آتش گرفت و سوخت. احمد که به عنوان یک چهره مخالف با رژیم برای همه شناخته شده بود، متهم اول این ماجرا به حساب می آمد، اما مسؤولان مدرسه به دلیل حفظ حیثیت دبیرستان، از این عمل احمد چشم پوشیدند.