برای حسین آقای سخا، آقای ما می توانیم
وابستگی به هیچ جا
یک جوان هنرمند انقلابی بود. دقیقا مصداق همین کلمات، «هنرمند و انقلابی». کم سر و صدا، بی ادعا ولی پرکار. در تنها مصاحبه ای که با یک رسانه داشت گفته بود: «گرافیک بعنوان هنر تقوا لازم دارد اما بعنوان شغل و یک فن، خلاقیت مهمترین چیز است» سوای ویژگی های شخصی، در فضای حرفه ای او دنبال درج اسمش پای هیچ کدام کارهایش نبود. همه آثارش را بدون چشم داشت با اندازه های بزرگ در وب سایتش گذاشته بود برای دانلود. و همیشه صفت «خود جوش» ضمیمه کارهایش بود. او صاحب ایده های بزرگ و دل روشنی بود، ایده های خوبی چون «کتاب بخوانیم» و «ما می توانیم» از جمله حرکت های مستقل او بودند که به «هیچ جا» وابستگی نداشتند.
این خادم بی ادعای هیئت هنر البته خلاق هم بود. آنقدر که با کنایه جمله سید مرتضی آوینی را در صفحه اینستاگرامش اینطور تغییر داده بود که «هرکس می خواهد ما را بشناسد، داستان ما را بخواند!» و دوستانش بعد از رفتنش نوشتند: «من داستان تو را خواندم ولی نشناختمت... سید مرتضی آوینی را که می بینی سلام ما را هم برسان.»
متولد ۱۳۶۹ و دانشجوی کارگردانی سینما. برای کسانی که حسین را می شناختند مرگ او ناگهانی و باورنکردنی ست. اما مرگ همیشه ناگهان است. حسین از جوان هایی بود که شاید عصر ما ظرف وجودش نبود و جز خون دل خوردن و لاغر تر شدن سهمی از این عصر نداشت... هستند در زمین جوان هایی که به راه آسمان ها از کوره راه های زمین آشنا ترند.
آقای «ما می توانیم»
برای معرفی مجموعه مشهور «ما می توانیم» در وب سایتش کنار تصویری از امام روح الله(ره) این را نوشته بود: «به امید خدا می خواهیم همانگونه که امام عزیزمان «ما میتوانیم» را به مردم منتقل کرد اینجا نیز پایگاهی باشد برای اطلاع رسانی و منتقل کردن روحیه امید و «ما میتوانیم».» در خمودگی مطلق دستگاه های فرهنگی مسئول او یکی از آنهایی بود که می خواست و توانست. مخاطبان بسیاری در سراسر ایران و حتی خارج از مرزها با دیدن پوسترهای او به ایران و ایرانی افتخار کردند، جمهوری اسلامی ایران را ستودند و امید را در خودشان پرورش دادند.
وب سایت تخصصی هنری «یانون دیزاین» درباره این مجموعه می نویسد: «مجموعه پوسترهای ما می توانیم به لحاظ گرافیکی چندان پیچیدگی ندارد و معمولا بیانی ساده از همان شعار مهمی است که در پای پوستر آمده و قرار دارد آن را بیان کند. اما چیزی که این کارها ویژه می کند و به حسین سخا هم بیانی ویژه بخشیده بیان شاعرانه مجموعه ما می توانیم است. حسین با شاعر مسلکی ویژه خودش واقعیاتی خشک اما پر امید را مانند شعر بیان می کند. رنگ ها، فرم ها و کنایات تنه به تنه شعر می زند و از مفاهیم صنعتی و تکنولوژیکی عباراتی پر ایهام و کنایه و شعر گونه پدید می آید.»
آقای «کتاب بخوانیم»
حالا وقتی برای تماشای دوباره آثار او به سایت «باروت» مراجعه می کنیم توی ذهن مان عبارتی غم بار مدام چرخ می خورد که: «این سایت دیگر ادمین ندارد.» اما مرور دو دسته طراحی مشغولمان می کند به هنر هنرمندی که مجموعه پوستر «کتاب بخوانیم» را نیز با دغدغه شخصی طراحی کرده بود تا مردمش بیشتر کتاب بخوانند و کتابهای خوب بخوانند و کتاب...
سخا در معرفی این پوسترها نوشته: «کتاب بخوانیم یک اقدام شخصی است در راستای معرفی کتاب و ترویج کتاب خوانی که استفاده از محصولات آن برای عموم بلامانع است. ما تنها کتابهایی را معرفی می کنیم که خوانده باشیم و تا امروز هیچ کتابی را بدون مطالعه در سایت قرار ندادیم و این به خاطر اهمیت مسئله کتاب خوانی است.»
هرکس می خواهد بماند...
یکی از پوسترهایی که طراحی کرده بود و خیلی هم دوستش داشت تابوت پیچیده در پرچم ایران یک شهید دفاع مقدس بود که روی دستها در حال تشییع بود. زیر نوشته بود «هرکس می خواهد بماند، با حسین برود»، در مراسم پر شور تشییع خودش هم به جز ذکر و یاد ارباب نبود، بعد از زیارت عاشورا پدرش روضه علی اکبر(ع) خواند... حالا دوستانش در هیئت هنر، همین جمله را زیر عکسی از او در راهپیمایی اربعین امسال نوشته اند که در حال خنده است و استکان چای نذری را به سمت دوربین تعارف می کند.
به جای خالی شما
پیکر او دیروز در 13 رجب تشییع و در امامزاده جعفر شهرستان کن خاک سپاری شد. علت مرگ هم عارضه قلبی بود. یکی از دوستانش زیر عکسی از او در صفحه اینستاگرامش نوشته بود: «خیلی ها اولین سوالی که می پرسند اینه که: شهید شده؟ انگار همه از فرزندان خامنه ای انتظار شهادت دارند. انگار روی پیشانی همه فرزندان خامنه ای نوشته: «شهادت». مگر نه اینکه فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست؟ ان شا الله با جهادهای فرهنگی رسانه ای که او با خلاقیتش انجام داد اجر شهادت را برده باشد.»
یکی دیگر از دوستان گرافیست او تصویر نقاشی شده ای را با هشتگ «حسین سخا» منتشر کرده و نوشته: « «مرحوم» بهت نمیاد، نمی دونم چرا فکر می کنم شهید شدی! شاید چون امام غریبم یه سرباز از دست داده... شاید.»
دیگری نیز برای او نوشته: «حسین آقای سخا! بعد از سلام اینکه ما ندیده شما را دل تنگیم. جرقه ذهنمان به هنگامه ی دیدن طرح هایتان را مدیون خلاقیت ذهن مبتکر شماییم. بخشی از شور انقلابیمان را هم. فکرمان در شب عید مشغول شده به هیئت هنر، به اعتکافهای منهای یک جوان انقلابی، به آتلیه سه در چهار، به جای خالی شما.»
- ۹۴/۰۲/۱۴