پناهیان: میشود همه حرفهای خوب را در یک حرف جمع کرد/ درست است که اگر انسان به علاقههای خود پاسخ ندهد، عقدهای میشود؟
در ادامه گزیدهای از مباحث مطرح شده در سومین جلسه از قسمت سوم مباحث «تنها مسیر» را میخوانید:
میشود همه حرفهای خوب را در یک حرف جمع کرد
مسیر رشد عقل، انسان را به جایی میبرد که برای فهم و درک خودش از کلمات و مفاهیم کمتری استفاده میکند. حداقل در مسائل اساسی، زیاد دچار پیچیدگی و تکثر و تنوع الفاظ نمیشود، یعنی به یک حرف و به یک حقیقت میرسد و همهچیز را میتواند در همان یک حرف یا یک حقیقت، تفسیر کند. عرفا و اولیاء خدا و انسانهای عمیق و دقیق معمولاً برای زندگی خودشان به این یک حرف میرسند و اگر از آنها راهنمایی بخواهید، همان یک حرف را میگوید. حتی وقتی به قرآن کریم هم نگاه میکنیم، میبینیم که خداوند متعال همین کار را انجام داده است یعنی به تعبیر برخی از روایات، همۀ قرآن را در سورۀ حمد خلاصه میکند. (امام رضا(ع): أُمِرَ النَّاسُ بِالْقِرَاءَةِ فِی الصَّلَاةِ... وَ إِنَّمَا بُدِئَ بِالْحَمْدِ دُونَ سَائِرِ السُّوَرِ لِأَنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الْقُرْآنِ وَ الْکَلَامِ جُمِعَ فِیهِ مِنْ جَوَامِعِ الْخَیْرِ وَ الْحِکْمَةِ مَا جُمِعَ فِی سُورَةِ الْحَمْد؛ منلایحضرهالفقیه/1/310)
به عنوان مثالی دیگر، اینهمه موعظه در قرآن هست، ولی خداوند متعال در یک جمعبندی میفرماید: «بگو من فقط یک نصیحت برای شما دارم؛ قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادی»(سبأ/46) یا خداوند متعال در جای دیگر، رسالت پیامبر اکرم(ص) را در یک آیه جمع میکند و میفرماید: «تو فقط تذکردهنده هستی؛ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ»(غاشیه/21)
این روش که انسان بتواند همۀ حقایق را در ذهن خودش در قالب یک حقیقت یا تعبیر جمع کند، یک کار عاقلانه است و علامت رشد انسان است و اولیاء خدا و حکما هم این کار را در سخنانشان انجام دادهاند. مثلاً از برخی حکما و عرفا نقل شده که همه چیز این توصیه جمع میشود که «مرنج و مرنجان».
واقعاً میشود همۀ حرفهای خوب را در یک حرف جمع کرد، و اگر انسان به آن یک حرف اصلی زندگی برسد، خیلی آرامش پیدا میکند و میتواند به همۀ زندگی خودش از همان زاویه نگاه کند. گاهی اوقات بسیاری از تلاشهای علمی ما برای این است که از سخنان پراکنده و از اطلاعات و آگاهیهای مختلف، به یک نقطه برسیم، یعنی به یک قاعدۀ بسیار فراگیر برسیم که تمام آن گزارهها دیگر را دربرگیرد. در مباحث اخلاقی و معنوی و انسانشناسی هم همینطور است. گاهی اوقات انسان به یک کلمۀ نجاتبخش و یک حرف محوری میرسد که با آن میتواند تمام حرفهای پراکنده و موعظههای گوناگون را در ذهن خودش جمعبندی کند. البته اگر کسی از او توضیح بخواهد، میتواند هزاران شرح و تفسیر از زوایای مختلف بیان کند درحالی که همۀ آنها در اصل یک کلمه بیشتر نیست.
فلسفۀ تمام ابعاد دین و زندگی: انسان باید بتواند از تمایلات کمارزشی که دارد بگذرد تا به تمایلات باارزشتر برسد
بر اساس مباحث پیشین، دیدیم که تمام وجود انسان، فلسفۀ زندگی انسان، و حقیقت دینداری در این کلمه خلاصه میشود: انسان تمایلات کمارزشی دارد و باید بتواند از این تمایلات بگذرد تا به تمایلات باارزشتری برسد که معمولاً پنهانتر هستند و لذت و شیرینیشان دیرتر درک میشود.
فهم، جهنم و بهشت، عشق به خدا: همۀ زندگی انسان برای همین است؛ فهم انسان برای این است که بتواند این مسیر را طی کند، جهنم و بهشت هم برای این است که انسان انگیزه لازم برای این کار را پیدا کند. عشق به خدا هم همان محبت یا علاقۀ پنهان و عمیقی است که باید رو بیاید. یعنی با حذف علاقههای بیارزشتر، کمکم آن علاقۀ برتر خودش را نشان میدهد. البته محبت به خدا از یک جهت دیگر هم با این موضوع رابطه دارد؛ و آن اینکه چون آدم خدا را دوست دارد، انگیزه پیدا میکند این کار سخت را انجام دهد، یعنی از علاقههای سطحی عبور کند تا به علاقههای عمیقتر برسد.
مباحث سیاسی: تمام بحثهای سیاسی عالم نیز در همین چهارچوب قرار میگیرد. یعنی قدرتطلبان کسانی هستند که برای رسیدن به علاقههای سطحی، حیوانی و ددمنشانۀ خود، به مردم ظلم میکنند. انسان اگر تابع علاقههای بدِ خودش بشود، دیگر برای خودش حدّی قائل نیست و همینطور جلو میرود و به دیگران تعدی میکند. از طرف دیگر، باید مقابل این افراد قدرتطلب(مستکبران) ایستاد تا مردم بتوانند مسیر زندگی و سعادت خود را به درستی طی کنند.
واجبات و محرمات، گناهان و ثوابها، نماز: تمام واجبات و محرمات، ثوابها و گناهان نیز در همین چهارچوب جای میگیرد. مثلاً نماز برای چیست؟ نماز هم از ابعاد مختلف به همین حقیقت برمیگردد. اولاً خودِ نماز ابتدائاً جذاب و راحت نیست و کمی سختی دارد، و همینکه شما این سختی را میپذیرید، در واقع یک تمرین روزانه با یک برنامۀ منظمِ الهی علیه تمایلات سطحی شماست. در واقع نماز اولین برنامه برای مبارزه با تمایلات سطحی است. از سوی دیگر، نماز قلب انسان را با انگیزهای که ما برای این مجاهده لازم داریم، پیوند میدهد.
دینداری یعنی تلاش برای ارضاء خواستههای باارزشی که در وجود انسان هست
علم احکام و علم اخلاق: تمام احکام شرعی و مباحث اخلاقی حول همین محور واحد -یعنی مبارزه با هوای نفس طبق برنامۀ الهی- قرار میگیرند. علم احکام و علم اخلاق، ارائه کنندۀ برنامههای متنوعی هستند برای اینکه ما بتوانیم این پروژه را به اجرا برسانیم، یعنی برخلاف برخی از گرایشهای سطحی و کمارزش خودمان و به نفع گرایشهای عمیقتری که در «وجود خودمان» هست، اقدام کنیم. پس ما وقتی مبارزه با هوای نفس میکنیم، در واقع از خودگذشتگی انجام نمیدهیم، بلکه داریم به خواستههای عمیق وجود خودمان پاسخ میدهیم.
کسانی که دینداری نمیکنند، فکر میکنند که دینداری کردن یعنی از خودگذشتگی! ولی آنهایی که دینداری میکنند، کمکم میفهمند که از خودگذشتگی نکردهاند، بلکه به نفع خودشان کار کردهاند و لذت هم بردهاند. چون با دینداری، در واقع بخشی از خواستههای دل خود را ارضا کردهاند. یعنی کسانی که خیلی برای خدا تلاش میکنند و جان میدهند، در واقع در حال پاسخ دادن و ارضای خواستۀ قلبیِ عمیق خودشان هستند. وقتی انسان دلِ خودش را شاد میکند، باید یک چیزی هم بدهد، نه اینکه احساس طلبکاری داشته باشد؛ لذا اولیاء خدا، همه به خدا بدهکار هستند. چون با دینداری خودشان در واقع دارند لذت میبرند، چون به گرایشهای عمیق خودشان پاسخ میدهند. دینداری یعنی ارضاء خواستهها و گرایشهای عمیق و باارزشی که در وجود انسان هست و بیدینی یعنی خودزنی و علیه خود اقدام کردن.
حرف حساب اراذل و اوباش و جنایتکاران عالم «دلم میخواهد» است/ اولیاء خدا هم به همین میرسند منتها اولیاء خدا آنطرف دلشان را نگاه میکنند
حرف حساب اراذل و اوباش عالم و پستترین جنایتکاران عالم، این است که «دلم میخواهد». اولیاء خدا هم به همین میرسند که «دلم میخواهد» منتها اراذل و اوباش عالم اینطرف سطحی دلشان را نگاه میکنند، و اولیاء خدا آنطرف عمیق دلشان را نگاه میکنند.
اینکه بعضیها چشم برزخیشان باز میشود و استعدادهای خارقالعاده پیدا میکنند و به عالم نور و معنا راه پیدا میکنند، چگونه به اینجاها میرسند؟ وقتی شما «دلم میخواهد»های پست و پلشت خود را کنار بگذارید، و بهجای آنها به«دلم میخواهد»های عمیق خودتان جواب بدهید، یک رشد روحی فوقالعادهای پیدا میکنید و به یک جهان تازهای وارد میشوید و چشمتان هم باز میشود و اتفاقهای خیلی قشنگ برایتان رخ میدهد.
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «چشمان خود را (از حرام و آنچه دین گفته) ببندید، تا عجائب عالم را ببینید؛ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوُا الْعَجَائِب»(مصباحالشریعه/ص9) البته منظور از چشم، فقط چشمِ سر نیست، بلکه چشمِ دل هم هست، یعنی دلتان دنبال حرام نباشد. در اینجا منظور از حرام، گرایشهای سطحی بد یا کمارزش است. اگر انسان از اینها چشمپوشی کند، عجائب عالم را میبیند و معرفت پیدا میکند. آن عرفانی که میگویند یعنی همین. اصلاً راه عرفان همین است و خبر دیگری در این عالم نیست.
عمل: حالا عمل در این میان چه نقش و چه معنایی دارد؟ عمل یعنی فعالیتی که انسان در جهت مبارزه با گرایشهای بد و نشان دادن گرایشهای خوب انجام میدهد.